امروز سكوت آسمان شكسته است و ابر دلم به رنگ ياس سپيداست.
چشم باران،فرياد بي كسي را در دلم زنده كرده است و الماس دوستي ساز يكنواخت در دلم ميزند.
خورشيد فروزان گرمايش را به رخ زمين مي كشد و سردي زمستان خود را پنهان مي كند.
كاش مي توناستم بگويم زندگي يك دروغ است!
عشق تهي لانه ي شادي ام را ويران كرده است و سايه ي تنهايي زندگي مرافرا گرفته است.
باز در تصوير ذهنم سياهي وتاريكي شب را ناديده گرفته ام،
تنهايي را نيرنگ وبهانه ي دل گرفته ام.
روزها مي گذرد و من در اين انديشه ام كه چرا سهم من از قصه غم انگيز تر است.
نظرات شما عزیزان:



.gif)
.gif)

Your Blog Is Awesome
.gif)